اگر دستم رسد بر چرخ گردون
از او پرسم که این چون است و آن چون
یکی را داده او صد گونه نعمت
یکی را قرص جو آلوده در خون
چه خوش بی مهربونی هر دو سر بی
که یکسر مهربونی دردسر بی
اگر مجنون دل شوریده ای داشت
دل لیلی از آن شوریده تر بی
ز دست دیده و دل هر دو فریاد
که هر چه دیده وینه ، دل کند یاد
بسازم خنجری نیشش ز پولاد
زنم بر دیده تا دل گردد آزاد