حجـابــ
پنجشنبه, ۱۴ خرداد ۱۳۹۴، ۰۳:۲۳ ب.ظ
خـاطـره یـک پرستـار
دکتر اشاره کرد که چادرم را در بیاورم تا راحت تر بتوانم مجروح را جابه جا کنم.
موقعی که داشتم از کنار او رد می شدم تا بروم چادرم را دربیاورم، مجروح به سختی، گوشه
چادرم را گرفت و بریده بریده و سخت گفت:
من دارم می روم که تو چادرت را در نیاوری. ما برای این چادر داریم می رویم. چادرم در مشتش بود که شهید شد.
اندکی تامل
دکتر اشاره کرد که چادرم را در بیاورم تا راحت تر بتوانم مجروح را جابه جا کنم.
موقعی که داشتم از کنار او رد می شدم تا بروم چادرم را دربیاورم، مجروح به سختی، گوشه
چادرم را گرفت و بریده بریده و سخت گفت:
من دارم می روم که تو چادرت را در نیاوری. ما برای این چادر داریم می رویم. چادرم در مشتش بود که شهید شد.
اندکی تامل
۹۴/۰۳/۱۴